سفارش تبلیغ
صبا ویژن
همسفرمهتاب
جمعه 86 مرداد 26 :: 11:33 صبح ::  نویسنده : ریحانه بدیعی نیا

دم غروب بود . بعد از این که نبم ساعت در صف ایستاده بودم ،بلاخره اتوبوسی اومدکه روی سقفش هم مسافر بود . از بخت بد من ،هیچ کس نمی خواست پیاده شود.تو اتوبوس اصلا جانبود،ولی چون دیرم شده بود و علف زیر پایم چنار شده بود به هر زور ضربی بود خودم را تو اتوبوس جا کردم و یه جوری لای دست وپای مردم ایستادم .وقتی اتوبوس راه افتاد همه ریختند رو هم نزدیک بود که از کشته ها یه پشته درست بشه .دست یکی از خانم ها میل بافتنی بود نزدیک بود همین دو تا چشمی که به زور میبینه را هم از دست بدم آ .اما خدارا شکر زود خودم را کنار کشیدم بعد از این عمل بسیار زیرکانه ناگهان پاشنهی کفشم روی پای یه خانمیرفت خانومه جوری فریاد کشید که یه دفعه همه اتوبوس به ما نگاه کردن.در همین گیر و دار یه آقای مسنی بلند گفت:"برای تعجیل فرج آقا صلوات"بعضی از مسافرها صلوات فرستادند.یه لحظه آرامش در اتوبوس حکفرما شدولی ناگهان یه آقای کله چرب با کلاس که به نظر خودش به اندازه ده تا مدرسه کلاس داشت با اون صدای بسیار زیباش (البته بیشتر نخراشیده بود)فرمود:"کدوم فرج؟همین که امام زمون بیاد همه مون را از دم تیغ میگذرونه همین هم که داریم از دستمون میگیره ،بذار زندگمون را بکنیم بابا!"آقای دیگه ای که زیر دست و پا مونده بود و نزدیک بود جان به جان آفرین تسلیم کنه گفت:"ای بابا کدوم زندگی؟از صبح تا شب جون می کنیم غروب هم که می خواهیم برویم خونه باید له ولورده بشویم"درآن لحظه یه هو آرنج مسافری به سینه اش خورد و نزدیک بود که...در همین حال و هوا بودیم که اتوبوس از چهاراهی رد شد و مساافر کش ها را دیدم که در حال دعوا کردن بر سر یه مسافر بودن و هر کدوم مسافر بد بخت را به طرف خودشون میکشیده بیچاره مسافره نزدیک بود از وسط نصف بشه!پسر نوجوانی که سرش را تا کمر از پنجره کرده بود بیرون در اومد گفت:"اوه این همه مسافر کش دنبال مسافرن اون وقت ما اینجا داریم کمپوت می شویم."خانمی که میل بافتنی دستش بود همین جوری که داشت بافتنی اش را میبافت گفت:"این بنده های خدا، چند شغل دارن یکشیش شوهر خودم بیچاره معلمه بعد از مدرسه می ره مسافر کشی "خلاصه بحث حسابی بالا گرفته بود .هر کسی یه چیزی می گفتیکی می گفت:" اگه امام زمان بیاد همه چیز درست میشه"دیگری غر میزد و میگفت:"اگه می خواست یباد تا حالا اومده بودتا کی میخوان سر مردم را شیره بمالن"

 

از تو چشم هایه پیرمرده خوندم که تودلش میگفت :"بابا عجب کاری کردیم داغ دل مردم را تازه کردیم "همه در حال و هوای بحث بودیم که یه هو صدای جیغ گوش خراش یه پیرزن از ته اتوبوس بلند شد که:"آقا چرا ایستگاه نگه نداشتی؟"تازه معلوم شدآقای رانندههم اونقدر غرق در بحث شده بود و احتمالا یاد بدهکاریهاش افتاده بود که ایستگاه به اون بزرگی را ندیده و که اون پیرزن با اون عینک ته استکانی اش دیده.القصه راننده یه دفعه زد رو ترمز نصفی از مسافرها از پنجره ریختن بیرون.من هم که تو فکر بودم با سیل جمعیت به طرف در اتوبوس رفتم و با خودم گفتم:"آیا واقعازندگی الان آدمها بعد از این همه دوره های مختلف بهتر از قبل شده ؟؟اخهمگه مشکل مردم فقط پوشاک و خوراک و مسکنه ؟راستی واقعا ما به یاد امام زمون هستیم ؟اصلا اگه امام زمون بیاد چه جوری میشه اصلا ما دوست داریم آقا بیاد؟......"تو این فکر ها بودم که یه دفعه دو تا پله اتوبوس را یکی کردم و جفت پا گرومپی افتادم وسط خیابون خدا بهم رحم کرد چیزیم نشد فقط پاشنه ی کفشم از جا در اومد فکر کنم اون خانمی که پاش را له کرده بودم نفرینم کرد.

نظر یادتون نره ممنون


موضوع مطلب :
پنج شنبه 86 مرداد 25 :: 12:44 عصر ::  نویسنده : ریحانه بدیعی نیا

باز جمعه ای دیگر از راه میرسد .جمعه ای که با نام تو پیوند خورده جمعه ای که خورشید چشمهایمان را می گشاییم و تو را می جوییم جمعه ای که بغض در حنجره هایمان فریاد میشود خنده در کنج تنهاییمان کز میکند و و بارانی از اشک هاییمان فرو میریزد

ای روح سبز باران از تو!کی فصل غربت به پایان خواهد رسید؟کی انسانیت فراموش شدع این واژه ی همیشه غریب معنا خواهد یافت؟

ای نازنین،ما همان کودکان ره گم کرده ایم که در ازدحام بازار زندگی،در میان حلقه های بی کسی یمان ،عطر وجود تو را طلب میکنیمو تو همان بهشتی،که سایه ات سایه بان عاشقان است و آسمان نگاهت ،چشمه ی جوشان در کویر ترک خورده ی دلها و آه از این همه تشنگی و ترک!

ای همیشه مهربان !در فراسوی افق های مه گرفته ی خیالمانوجود بارانی ات را فریاد میزنیم و در چشم هایت، آن دو چشم مهربانی تنهایی مان را میشوییم و آرزو می کنیم که ای کاش پیش ازآن که سردی زمستان دلهایمان را فرا گیرد،بهار نگاهت را به تماشا نشینیم و چه شیرین است پایان انتظار و چه شیرین است دیدن رخ محبوب




موضوع مطلب :
پنج شنبه 86 مرداد 25 :: 12:44 عصر ::  نویسنده : ریحانه بدیعی نیا



باز جمعه ای دیگر از راه میرسد .جمعه ای که با نام تو پیوند خورده جمعه ای که خورشید چشمهایمان را می گشاییم و تو را می جوییم جمعه ای که بغض در حنجره هایمان فریاد میشود خنده در کنج تنهاییمان کز میکند و و بارانی از اشک هاییمان فرو میریزد

ای روح سبز باران از تو!کی فصل غربت به پایان خواهد رسید؟کی انسانیت فراموش شدع این واژه ی همیشه غریب معنا خواهد یافت؟

ای نازنین،ما همان کودکان ره گم کرده ایم که در ازدحام بازار زندگی،در میان حلقه های بی کسی یمان ،عطر وجود تو را طلب میکنیمو تو همان بهشتی،که سایه ات سایه بان عاشقان است و آسمان نگاهت ،چشمه ی جوشان در کویر ترک خورده ی دلها و آه از این همه تشنگی و ترک!

ای همیشه مهربان !در فراسوی افق های مه گرفته ی خیالمانوجود بارانی ات را فریاد میزنیم و در چشم هایت، آن دو چشم مهربانی تنهایی مان را میشوییم و آرزو می کنیم که ای کاش پیش ازآن که سردی زمستان دلهایمان را فرا گیرد،بهار نگاهت را به تماشا نشینیم و چه شیرین است پایان انتظار و چه شیرین است دیدن رخ محبوب




موضوع مطلب :
پنج شنبه 86 مرداد 25 :: 12:42 عصر ::  نویسنده : ریحانه بدیعی نیا

سال ها پیش در سر زمین دور چین خیلی خبرها بود . اگر چه متاسفانه چینی ها یک دیوار بزرگ دور خود کشیده بودندتا از اقوام وحشی دور بمانند ولی با وجود این دیوار بلند بین آنها و دیگر مردم جهان فاصله ای نیفتاد و کم کم خبرهایی از آنجا به گوش مردم جهان رسید .

از جمله آن خبرها اختراع ها و اکتشاف های چینی ها بود که کم کم در سراسر دنیا پخش شد از کاغذ گرفته تاباروت و دستگاه زلزله سنج.

اما عینک دودی

این عینک دودی که تازگی ها برای پز دادن و کلاس گذاشتن و خلاصه جاسوسی و این جور چیزها استفاده می شه قبلا به همین منظورها اختراع شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اصلا کجا اختراع شده اروپا یا شاید هم  آمریکا ؟

اگه این جوری فکر میکنین باید بگم سخت سخت در اشتباهین سالها قبل در همان چین وماچین مردم وقتی دعوا میکردن یا بین دو نفر اختلافی پیش می اومد دو طرف دعوا بدو بدو میرفتن پیش قاضی تا مثلا حق را به حق دار برسونه ولی از اونجا که احتمال داشت قاضی از مردم همان شهر باشه و یکی از دو طرف رابشناسه و از او نجا که این چینی های محترم خیلی عادلن!بعضی از قاضی های باهوش شهر به فکر افتادن و  هی  به مغز شون فشار آوردن تا بالاخره عینک دودی را اختراع کردندتا وقتی پشت میز قضاوت میرن متهمانی را که عینک دودی زدن نشناسن و  بهتر قضاوت کنن آخه یکی نبود بگه بابا اخه اون قاضیه نمی تونست از روی صدا تشخیص بده این یارو کیه لابد بعدشم باید به فکر اختراع صدا عوض کن افتادن!!!!؟؟؟؟؟؟؟والا




موضوع مطلب :
پنج شنبه 86 مرداد 25 :: 12:40 عصر ::  نویسنده : ریحانه بدیعی نیا

کاری کن پرنده شم تو آسمون رها بشم 

من میخوام همسایه ی خوب فرشته ها بشم

چی میشه ببینمت قشنگی هات را بشمرم

یا که با نگاه نازنینت آشنا بشم

تو اگه یه آسمون سخاوتی خوب میدونی

من یه سینه حاجتم وقتشه که روا بشم

اسمتو وقتی میارن تو مجلس دعا

من همش دلم میخواد به احترامت پا بشم

اگه سنگ رو یخم می خوام بهم نگاه کنی

تا با نگاه تو تقره بشم طلا بشم

حرفای نگفتم را پیش تو رو کردم وبس

من یه رازم که می خوام پیش تو بر ملا یشم




موضوع مطلب :
پنج شنبه 86 مرداد 25 :: 12:40 عصر ::  نویسنده : ریحانه بدیعی نیا

کاری کن پرنده شم تو آسمون رها بشم 

من میخوام همسایه ی خوب فرشته ها بشم

چی میشه ببینمت قشنگی هات را بشمرم

یا که با نگاه نازنینت آشنا بشم

تو اگه یه آسمون سخاوتی خوب میدونی

من یه سینه حاجتم وقتشه که روا بشم

اسمتو وقتی میارن تو مجلس دعا

من همش دلم میخواد به احترامت پا بشم

اگه سنگ رو یخم می خوام بهم نگاه کنی

تا با نگاه تو تقره بشم طلا بشم

حرفای نگفتم را پیش تو رو کردم وبس

من یه رازم که می خوام پیش تو بر ملا یشم




موضوع مطلب :
پنج شنبه 86 مرداد 25 :: 12:37 عصر ::  نویسنده : ریحانه بدیعی نیا

باز هم خبراما این دفعه بشنوید از:

یک نوزاد فلسطینی به همراه اسم نوشته شده عموی شهیدش بر روی گونه اش به دنیا آمد.این نوزاد فلسطینی در پدیده ای عجیب،پس از آن که زمان تولداش یک ماه به تاخیر افتاد و در شب قدر به دنیا آمد نام "علا"عموی شهیدش با خط زیبای عربی و کاملا واضح بر روی گونه اش دارد .مادر بزرگ این نوزاد گفته او پیش از تولد نوه اش حاضر نبوده که نام پسر شهیدش را بر روی نوه اش بگذعرد اما پس از تولد نوه اش با دیدن اسم پسر خود که با رنگ قهوهای و به طوری زیبا بر گونه ی او نقش بسته بود شوکه شد.

الشرق الوسط نوشت مردم فلسطین از سراسر کشور برای دیدن این کودک به بیت الحم می ایند


موضوع مطلب :
چهارشنبه 86 مرداد 24 :: 2:27 عصر ::  نویسنده : ریحانه بدیعی نیا

برخی از درمان گرهای معنی گرا معتقدندکه هر بیماری دارای معنای مشخصی است از نظر آنان بیماریها انعکاسی از بینش ها و روحیات منفی انسانهاست .جالب تر اینکه برخی از افراد با استفاده از این شیوه در برخورد با بیماری یهایشان به نتایج درخشانی نیز رسیده اند در اینجا دلیل چند بیماری شایع و معمول را ذکر میکنیم

درد:نیاز به محبت ،احساس گناه

ناراحتی پوستی :اضطراب،ناپاکی مدفون شده گذشته،احساس تهدید

لخته شدن خون:مسدود کردن جریان شادمانی

سردرد ها :خود را بی اعتبار دانستن ،انتقاد ازخود

خستگی (مفرط و مضمن):مقاومت،ملال،بی علاقگی نسبت به کاری که انجام میدهد

فشارخون:مشکل عاطفی دارزمدتی که حل نشده

حافظه:ترس فرار اززندگی،ناتوانی برای دفاع از حق خود

تهوع:ترس،نپذیرفتن اندیشه یا تجربه ای خاص

ناراحتی های تنفسی:ترس ازفرو دادن کام زندگی ،برای خود حق زندگی قائل نشدن

بیخوابی:عدماعتمادبه فرایند زندگی

بی اشتهایی:نپذیرفتن خود،نفرت ازخود وزندگی

اعتیاد:هنگامی که ندانیم خود را چگونه دوست بداریم ،فرار از خود

پراشتهایی:نیاز به حمایت،داوری درباره ی عواطف

زخم دهان :دشنام و کلام نکوهیده ،سرزنش و ملامت

دیابت :هیچ چیز شیرینی باقی نمانده

زخم معده:چه چیز شما را می خورد

سفید شدن زود هنگام مو:فشار ،اعتقاد به فشار

یبوست:در گذشته ماندن،گاه نشان خست

گرسنگی مفرط:نفرت از مفرط خود،وحشت و درماندگی

گلودرد:کلام خشمناک را در حلق نگه داشتن

ناراحتی قلبی:مشکلات دراز مدت هیجانی و عاطفی،عدم شادمانی

ناراحتی غدد:عدم فعالیت ذهنی،خود را عقب نگه داشتن

عصبی بودن:ترس ،تقلا ،شتاب زدگی،عدم اعتماد به فرایند زندگی

بیماری مزمن:نپذیرفتن دگرگونی،ترس از آینده،احساس نا امنی

امیدوارم که همیشه سالم و سلامت باشید.




موضوع مطلب :
چهارشنبه 86 مرداد 24 :: 2:21 عصر ::  نویسنده : ریحانه بدیعی نیا

یک فرودگاه حیرت آوردر کوههای آلپ واقعا باورش مشکل است .یک پولدار سوئیسی تفریح گاه عمومی در سوئیس با هزینه گزاف و یک فرودگاه اختصاصی برروی کوههای آلپ ساخته تا بدین وسیله توریستها و مسافران زیادی را به آنجا کشاند .این فرودگاه حیرت آور که نامش "بام آلپ"است در یک سال گذشته ی خود توانسته هزینه ی ساخت خود رادر آورد.جالب اینکه این فرودگاه مجهز به هفت فروند هواپیمای نیمه مسافربری با ظرفیت هشتاد نفراست .

 




موضوع مطلب :
سه شنبه 86 مرداد 23 :: 2:7 عصر ::  نویسنده : ریحانه بدیعی نیا

معرفی سایت

www.imamali.com

این سایت در سه زبان عربی فارسی وانگلیسی به نام حضرت علی (ع)

طراحی شده که شامل بخش هایی چون زندگی نامه ،فضایل ،نهج البلاغه،سخنان گو هر بار و...... اگر به دنبال آشنایی بیشتر با امام اول شیعییان هستید این سایت را به شما پیشنهاد میکنیم.

 




موضوع مطلب :
<   1   2   3   4   5   >>   >