همسفرمهتاب
دوشنبه 87 دی 2 :: 7:53 عصر :: نویسنده : ریحانه بدیعی نیا ای مسافر! ای مسافر تنها! در کدامین دیار قدم می زنی! آیا به دیار می دانی که همیشه به یادت هستم.در دلم ای مسافر! ای همسفر با دعا و راز و نیاز سالهاست که قایق کاغذی دلم را با هزاران بیا که گل عمرم را بقایی نیست........ موضوع مطلب : چهارشنبه 87 آبان 15 :: 7:9 عصر :: نویسنده : ریحانه بدیعی نیا قابل توجه دوستان خوب وبلاگی موضوع مطلب : جمعه 87 آبان 10 :: 7:1 عصر :: نویسنده : ریحانه بدیعی نیا
خدایا،من این پائین افتاده ام.کمی اینورتر ،این گوشه زیر این همه پوچی،زیر سایه بلند ابرهای غم ،در تاریکیِ فراموشی.اگر بنا باشد دیده شوم،تویی تنها چشمی که نگاهش می بخشد،وگرنه به راحتی از یاد تاریخ هم می روم.نگاهم کن.دارم از یاد می روم.فرصتم کم است.نگاهم کن،اگر هنوز مرا به یاد داری! این استغاثه یک روح جا مانده از هجرتهای آسمانیست،این تنها وصیت یک روح غریب شده با ملکوت است.این نجوای درد وجودیست که کم کم کلام ستاره و خورشید را از یاد می برد...این آخرین قدمهای یک محکوم به نیستی است.نگاهم کن،پیش از حکم.اگر هنوز مرا به یاد داری! این هذیانهای تب آلود دلی است که در نگاهها چیزی فراتر از روزمره گی را جستجو می کرد.این قلبی است که بی دربغ می بخشید و اکنون در گروی بخشش است.نگاهم کن،ببخش آن نگاهت را به وسعت بیکران تنهایم.. نگاه کن، این بیگانه ملکوت را اگر هنوز به یادش داشته باشی! موضوع مطلب : سه شنبه 87 مهر 2 :: 11:0 صبح :: نویسنده : ریحانه بدیعی نیا سلام دیروز که داشتم کتاب هام را مرتب میکردم ، چشمم به یک اولین سوالی که توی این کتاب پاسخ داده و اما جواب ما نماز میخونیم چون زندگی اما سوال دوم چرا میزان رکعات نماز ها علت تفاوت رکعات نماز به این دلیله که: نماز برای یادآوری خداوند است و این اول صبح :چون ذهن ها خالی از هیاهوی روز ظهر و عصر:انسان در این دو وقت به شدت مغرب: مردم در آغاز شب در حال تعطیل کردن عشاء:در وقت عشاء،- که وقت خوابیدن است- سوال سوم چرا در نماز سوره ی حمد خوانده تلاوت سوره ی حمد در نماز به این دلیله بنا به فرموده ی خداوند در قرآن سوره ی سوال چهارم . چرا در هر رکعت دو سجده در واقع نماز گزار در سجده اول میگه: "من سوال رزق مادی و معنوی انسان در آسمان است. خوب امیدوارم که شما هم مثل من از خواندن موضوع مطلب : یکشنبه 87 شهریور 31 :: 10:18 عصر :: نویسنده : ریحانه بدیعی نیا سلام خدا جونم خواهش میکنم نگاهم کن . خواهش میکنم با آره میدونم ،میدونم از دست من ناراحتی ،از خدایا امشب فرشته هات میان زمین .من هیچی خدایا بیا بیا برای همیشه پیشم بمون .کلید خونه ی قلبم را با همین نامه
خیلی دوستت دارم
یه بنده ی پشیمون موضوع مطلب : شنبه 87 شهریور 30 :: 11:25 صبح :: نویسنده : ریحانه بدیعی نیا به نام خداوند مهربونم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم امان از دست این شیطان لعنت شده خدایا از داشتم فکر می کردم .به چی؟ به شیطان ، حالا که این شیطان الرجیم دشمن قسم خورده حالا
شیطان که واقعاً تخم نمیذاره ،منظور اینه که شیطان کمکم و گام به گام وارد موضوع مطلب : سه شنبه 86 بهمن 30 :: 9:0 صبح :: نویسنده : ریحانه بدیعی نیا
سکوت همه جا را فرا گرفته بود جاده ایی بی انتها در انتظار غروبی مه آلود به سر می برد. در فراسوی آن عاشقانه به انتظار می نشینم و صدای زوزه باد در گوشم می پیچد. سنگ ریزه های ریل را رد می کنم. همه جا را هاله ایی سفید رنگ احاطه کرده و انگار زخمی کهنه، بر روی تنه اش سنگینی می کند. او نیز مانند من انتظار مسافری را می کشد. مسافری که آمد نش در حوصله ی هیچ تقویمی نمی گنجد. در آن هوای مه آلود و مبهم، دلم می خواهد سکوت را بشکند. قطار می آید و همه جا پر از دلهره می شود.آیا او خواهد آمد؟ ضربان قلبم تند می شود و هر لحظه که قطار نزدیک می شود احساس می کنم او را که سالها در انتظارش بودم، یافتم قطار می ایستد و منودرخت وآسمان همه دلواپسیم آیا او خواهد آمد؟ قطار با صدای سوت بلندی می ایستد مسافران یکی یکی پیاده می شوند انگار از کسی که منتظرش بوده ام خبری نیست. او نیامده است؟ بغض سرتاسر وجودم را فراگرفته است چشمانم پر از اشک است همه می روند و من دوباره تنها می شوم با این حال می دانم که او خواهد آمد ومن در انتظار آن روز عاشقانه می مانم موضوع مطلب : جمعه 86 آذر 2 :: 4:46 عصر :: نویسنده : ریحانه بدیعی نیا
هر روز و به خصوص روزای جمعه که برای شروع روزی دوباره ازخواب بیدار می شوم به این امید چشمهایم را باز می کنم که این جمعه انتظارم به سر می آید.تا نزدیکای اذان ظهر باخودم کلنجار می روم که تو می آیی. ثانیه هارا شمارش می کنم لحظه ها را دنبال می کنم و همچنان عشقت در قلبم می تپد. اما دم دمه های غروب که می شود وصدای دعای سمات را از مسجد محل می شنوم دلم می گیرد و در دل زمزمه می کنم یا اباصالح این جمعه هم به سر آمد و تو نیامدی. هر جمعه کارم همین است که چشم به راهت بنشینم و سراغت را از آشنا و غریبه بگیرم که چرا نمی آیی؟! وهنوز عبارت تصلی دهنده را زمزمه می کنم تا بیای و همچنان می خوانم: موضوع مطلب : آخرین مطالب پیوندهای روزانه نویسندگان سمیرا (40)
آمار وبلاگ بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 13
کل بازدیدها: 74137
|
|