سفارش تبلیغ
صبا ویژن
همسفرمهتاب
سه شنبه 86 مرداد 23 :: 2:4 عصر ::  نویسنده : ریحانه بدیعی نیا

و اما دو لطیفه ی بی مزه را به شما تقدیم میکنم

 

باران

معلم:چرا روی رودخانه پل میزنند ؟

دانش آموز : برای اینکه وقتی باران میآید ماهی زیرش بروند وخیس نشوند.

 

 

فراموشی

مردی وارد مطب دکتر روان شناس شد وگفت آقای دکتر به دادم برسید هیچی از هفته ی قبل حتی  دیروز یادم نمیاد

دکتر :از کی تا حالا به این موضوع پی بردی ؟

بیمار:کدوم موضوع؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

خیلی بی مزه بود نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   


موضوع مطلب :

هکر اسمی که خیلی وقتها تن خیلی از ماها را لرزانده و به اطلاعات شخصی ما دسترسی پیدا کرده اما چند نکته درباره ی هکر ها

هکرها از نرم افزارهایی استفاده می کنند که برای لیستی از شناسه هایی که در خود دارند یک هرزنامه ارسال میکنند . زمانی که شما آن را باز میکنید یک کد مخفی کوچک در آن وجود دارد که پیغام برای هکر ارسال میکند و او متوجه می شود ایمیل شما درست است حال او به دنبال راههایی میرود که رمز عبور شما راپیدا کند . هکرها اغلب یک برنامه طراحی میکنند که با استفاده از حروف انگلیسی و اعداد ، عبارت هایی را به وجود آورند تا بالاخره رمز عبور شما را شناسایی کنند بنابر این دقت داشته باشید برای رمز عبور یک عبارت شامل اعداد و حروف استفاده کنید که هیچ معنی خاصی ندهد و کلمه ای نباشد که بتوان آن را در دیکشنری ها پیدا کرد .وقتی شما یک رمز عبور قوی دارید یعنی هکرها باید بیش از ده هزار انتخاب قبل از حدس زدن رمز شما انجام دهند که خود این زمان بسیاری می طلبد و باعث خسته کردن هکرها میشود .ودرضمن فراموش نکنید حداقل یک بار در ماه رمز عبور خود را تعویض کنید




موضوع مطلب :
دوشنبه 86 مرداد 22 :: 2:44 عصر ::  نویسنده : ریحانه بدیعی نیا

تا حال شده کنار کامپیوترتون دلتون یه نوشیدنی خنک بخواد اما حالش را نداشته باشید از کنار کامپیوترتون بلند شوید  پس این وسیله برای شما ساخته شده . این یخچال کوچک به وسیله ی تکنولوژی یو اس بی به رایانه ی شما متصل می شود  و توان خنک نگه داشتن انواع کنسرو ،قوطی نوشابه یا هرچیز دیگری که مایل هستید را دارد درضمن دمای آن نیز قابل تنظیم می باشد.  دیگه چی بهتر از این برای آدمهای اهل چت و اینترنت




موضوع مطلب :
پنج شنبه 86 مرداد 18 :: 11:46 صبح ::  نویسنده : ریحانه بدیعی نیا






تو این عصر کامپیوتری و دیجیتالی باید انتظار همه چی را داشت حتی سنگ قبر دیجتالی !

اما این سنگ قبر توسط یک مرد هلندی اختراع شده که صفحه ی بزرگ نمایش روی آن قرار دارد و این مانیتور فیلم و عکس را نشان میدهد وبه یک حسگر مجهز است و بلافاصله بعد از قرار گرفتن شخصی در مقابل قبر شروع به کار میکند این مرد 65ساله ی هلندی بعد از تهیه ی فیلم زندگی اش که آن را در چشن تولدش نمایش داد به فکر ساختن این قبر افتاد



موضوع مطلب :

هر قفلی کلیدی دارد و کلید آن صبر است و ایمان

درها را بگشایید ،پرده ها را کنار بزنید . ما در نشسته ایم و بر بال پرنده ای میاییم و بر نگاه تو مینشیم و یا شاید روی برگ سبز کنار اتاقت جای گر فتیم و یا میان کتاب بسته روی میز کافی است نگاه کنید !

خدا را آن دورها جست و جو نکن ،عاشق جست و جو گر تو نیستی ، عاشق اوست ، تو طالبی ، پس طلب کن.ا همین جاست ، در خانه ات

خاموش باش ، بگذار صداهای دیگری را هم بشنوی

من دوست توام صدایت را می شنوم لازم نیست در کنار تو باشم .

میتوانی همین حالا در دلت از عمق وجودت ندا کنی خواهی دید می رسی

خوشا آنان که هفت جهان در خانه ی خود دارند آیا تو داری ؟؟؟؟؟

هر گاه چیزی می خوری فقط بخور تا نعمت خدارا درک کنی

همیشه در مورد به واقعیت رسیدن روهایت امیدوار باش .اجازه نده کسی سد رویاهایت شود

یادت باشه هیچ وقت برای هیچ چیز دیر نیست .

مطئن باش هر شکست بزرگ تر موفقیت بزرگ تری به دنبال دارد هر چه غم هایت بیشتر شادی هایت افزون تر .پس به غم لبخند بزن و با آغوش باز به استقبالش برو .

اگر عاشقانه بنگری مر گی در میان نیست جز دگرگونی و تغییر همه چیز جاودانه است .

تو همانی که می اندیشی می خواهی زندگیت را عوض کنی فکر و اندیشه ات را عوض کن.


موضوع مطلب :
سه شنبه 86 مرداد 16 :: 10:57 صبح ::  نویسنده : ریحانه بدیعی نیا

سلام

وبلاگ همسفر مهتاب تازه تاسیس شده و خوب ماهم تازه کاریم خلاصه اگه بدی خوبی زشتی چیزی دیدید به کهنه کاری تون ببخشید و در خواست عاجزانه دارم مارا از نظرات بسییییییییییییییییییییار بسییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییار خوبتان محروم نفرمایید (البته نظر خوب هم ندادی طوری نیستا)اگه خودتون هم وبلاگ دارید میتونین آدرسش را بنویسید تا ما توی وبلاگمون بذاریم

(دوست داشتی می تونی جز دوستان ما باشی البته افتخار نمی دیم )

ختم کلام ما یه دسته (البته  دو نفر بیشتر نیستیم)

بچه با حالیم که می خواهیم وبلاگ را گسترش بدهیم با مطالب با حال تر

                            می سپارمتون به خدای آسمون

(اه اه اه اه اه اه اه اه اه اه اه اه کجا کجا نظر ندادی )


موضوع مطلب :
سه شنبه 86 مرداد 16 :: 10:53 صبح ::  نویسنده : ریحانه بدیعی نیا

با عرض سلام خدمت خوانندگان عزیز

خیلی منون و بسییییییییییییییار بسیییییییییییییییییار از شما کمال تشکر را دارم که بالاخره(چه عجب)به وبلاگ ما هم سری زدین

خلاصه ی کلام اینکه دستتون درد نکنه(البته چشمتون بیشتر).یادم رفت چی می خواستم بگم .....آهان یادم اومد

امروز صبح که از خواب ناز با صدای گربه ی ملوس بسیار زیبایی از خواب بیدار شدم (البته لازم به ذکر است این گربه ی بسیار محترم نذاشتن تا صبح بخوابیم)پدر جان هم که چون من بیدار شده بودند از من خواهش فرموده(البته خواهش که نه بیش تر    دستور بود)به پشت بام رفته و حساب این گربه را کف دستش بگذارم .(خوب دست که نداره کف پایش بگذارم فکر کنم بهتره)بنده به پشت بام رفته و این گربه ی بسیار محترم را مشاهده کرده و از احوالاتش جویا شدم و گزارش را خدمت پدر جان !ارائه نمودم (بهتره بگم "گفتم" نه؟)مثل اینکه این بچه گربه ی بسیار محترم به علت گرسنگی یا بهتره بگم دوری از مادر بسیییییییار محترم تر ایشان بنا به میو میو کردن نموده اند . به هر جهت بنا به تصمیم گیری پدر و بنده مقداری شیر تهیه کرده (شیری که با بدبختی وایستادن تو صف طویلی بعد از یک ساعت تهیه شد)و گربه خان نوش جان کرده (کوفت بخوره این شیر گیر ماکه نمیاد)و گورشان راگم فرمودند(البته با عرض معذرت بسیار)خلاصه غرض از مزاحمت گربه خان بی خوابی شب تا صبح ما بود که حاصل شد (الحمدلله)

می سپارمتون به خدای آسمون

                                     (نوشته شده با کمی

                                      اغراق البته فقط کمیا!)

 

(اه اه اه اه نظر نظر یادت نره )

 




موضوع مطلب :
دوشنبه 86 مرداد 15 :: 2:19 عصر ::  نویسنده : ریحانه بدیعی نیا

ابرها می بارند

انگار آسمان میگرید

رودها همچون اشکهای زمین می مانند

زندگی غمناک است

همچون یک کودک گمشده در دل تاریکی می ماند

کاش میشد

همچون خورشید درخشان و فروزان بودیم

پس به جای گریه، خندان بودیم

 


موضوع مطلب :
دوشنبه 86 مرداد 15 :: 2:15 عصر ::  نویسنده : ریحانه بدیعی نیا

 

آسمان صاف و آبی کودکان غرق بازی

روزها آفتابی

شبها مهتابی

روزها میروند و عمرها می گذرند

لحظه ها هم شپری خواهند شد

سالها از پی هم خواهند رفت

وآن کودک غرق بازی پیر انسانی خواهد شد

که عصایی در دست خواهد داشت

وآن موهای مشکینش

هم چون برف سپید خواهد شد

روزها می روند و عمرها میگذرد

لحظه ها هم سپری خواهند شد

سالها از پی هم خواهند رفت




موضوع مطلب :
یکشنبه 86 مرداد 14 :: 8:3 عصر ::  نویسنده : ریحانه بدیعی نیا

شب بود هوا سرد سرد از آسمون هنوز هم برف می امد بچه گربه ها کنار مادرشون میو میو میکردن آخه اونا هنوز گرسنه بودن آخه اونا هنوز چیزی نخورده بودن مادرشون هم گرسنه بود اون هم چند روزی بود که چیزی نخورده بود اون هم خیلی وقت بود گرسنه بود خیلی وقت که به دنبال غذا می گشت بچه گربه ها میدونستن مادرشون به دنبال غذا گشته ولی چیزی پیدا نکرده اونا میدونستن کسی به مادرشون رحم نکرده اونا خوب میدونستن اما...

 بچه گربه ها یه چیزی را بهتر از تمام چیزهای دنیا میدونستن اون هم این بود که گرم ترین جای دنیا کنار مادرشونه اما حالا دیگه مادرشون گرم نبود خیلی وقت بود که بدن مادرشون سردسرد شده بود درست مثل برفها

حالا دیگه بچه گربه ها میومیو نمی کنن اونها هم مثل مادرشون آروم و ساکت خوابیدن.




موضوع مطلب :
<   1   2   3   4   5   >>   >