همسفرمهتاب
جمعه 87 اردیبهشت 13 :: 11:18 عصر :: نویسنده : سمیرا
< language=java>
>
همیشه این گونه بوده است: کسی را که خیلی دوست داری زود از دست می دهی پیش از آنکه خوب نگاهش کنی. پیش از آنکه تمام حرفهایت را به او بگویی، پیش از آنکه همه لبخندهایت را به او نشان بدهی مثل پروانه ای زیبا بال می گیرد و دور می شود، فکر می کردی میتوانی تا آخرین روزی که زمین به دور خود می چرخد و خورشید از پشت کوه ها سرک می کشد در کنارش باشی. موضوع مطلب :
< language=java>
>
سلام به شماهایی که لطف کردین وبه وبلاگ ما سرزدین و مهمتر اینکه نظراتون رو هم دادین. باز هم از این کارا بکنین. عیدتون مبارک قاتی پاتی من آینده را دوست دارم چون بقیه ی عمرم در آن سپری می شود. برای آنکه عمری طولانی داشته باشیم، باید آهسته زندگی کنیم. قبل از هر چیز اول بدان که چی می خواهی. جمله ی آخر: امیدوارم همیشه درزندگیتان عشق جریان داشته باشد.!! موضوع مطلب :
< language=java>
>
سلام نوروز 78 بر شما دوستان مبارک و سال خوبی داشته باشین وصل! وصل به راحتی ممکن نیست، همیشه فاصله ایی نیز هست واین ترنم موزون حزن تا به ابد شنیده خواهد شد. عشق صدای فاصله هاست فاصله هایی که شاید خودمان به وجود آورده ایم. فاصله هایی که غرق ابهامند . فاصله هایی که شاید خیلی نزدیکن!. فاصله هایی که... . (( ببخشید که من خیلی دیر به دیر می آیم...)) موضوع مطلب : سه شنبه 86 بهمن 30 :: 9:33 صبح :: نویسنده : سمیرا ای ر
ای روح سبز باران از از تو! کی فصل غربت به پایان می رسد؟ کی انسانیت فراموش شده، این واژه ی همیشه غریب معنا خواهد یافت؟ ای نازنین، ما همان کودکانی هستیم که در پشت درهای بسته به انتظازر نشسته ایم. همان کودکانی که راه را گم کرده ایم و از ازدحام بازار زندگی در میان حلقه های بی کسیمان عطر معنای وجودت را طلب می کنیم و تو همان بهشتی بهشتی که سایه ات سایبان عاشقان است و آسمان نگاهت چشمه جوشان در کویر ترک خورده ِ دلها و آه از این همه تشتگی و آه از این همه ترک! ای کاش پیش از آن که سردی زمستان دلهایمان را فراگیرد بهار نگاهت را به تماشا نشینیم و چه شیرین است پایان این انتظار و چه به ی چه به یاد ماندنی است دیدن رخ محبوب موضوع مطلب : سه شنبه 86 بهمن 30 :: 9:15 صبح :: نویسنده : سمیرا
آن زمان که از همه ی عالم خسته و دلشکسته ام و به هیچ کسی امید ندارم تا درد دلم رابرایش بگویم و مرا یاری کند تا راه را از بی راهه ها بشناسم حسی در وجودم باسکوت خود فریاد می زند! که کسی هست همسفری هست که تو را تنها نخواهد گذاشت. فریاد می زد اگر تو جانزنی او نیز همواره تا آخر راه با تو است. راه را نشانت می دهد و منتظر می ماند تا به مقصد برسی. هیچ گاه تو را رها نمی کند. و ندا سر می داد: که مهتاب زندگی ات خواهد شد و به ظلمت های زندگی ات روشنایی می بخشد. و باز فریاد می زد در آن زمان که همه جا را تاریکی فرا گرفته او چراغ راهت خواهد شد. پس چرا به سراغش منی روی؟؟ و من در این سؤال بودم که او کیست؟ که اگر بخواهم همسفرش می شوم و او مهتاب زندگی ام و من با وجود تو فهمیدم که تو آن بهترین، اولین و آخرین کتاب زندگی ام خواهی شد و من می خواهم که همسفر مهتاب شوم. خدا کند که تا به مقصد برسم همسفر خوبی برایت باشم ای مولای من همه دوست دارند همسفر مهتابی چون توی مهتاب شوند. چون تویی که روشنایی را به زندگیمان می بخشی. موضوع مطلب : دوشنبه 86 مرداد 22 :: 2:49 عصر :: نویسنده : سمیرا برای دیدن تو چه نغمه ها که خواندم برای دیدن تو چه اشکها که ریختم برای آنکه بیایی با سحر نجواها کردم برای دیدن جمالت چه وصف ها که کردم برای نیم نگاهت امیدوار نشستم پس کی می شه بیایی؟ انتظار مرا به سر آیی موضوع مطلب : دوشنبه 86 مرداد 22 :: 2:45 عصر :: نویسنده : سمیرا پس چرا نمی آیی؟ مادرم می گوید در وقت نماز همراه دعا العجل ، العجل یا امام زمان ای همه هستیه من پس چرا نمی آیی؟ تا کی بنشینم به انتظارت پس چرا نمی آیی؟ موضوع مطلب : دانستنیها: زعفران بخورید تا شاد و خندان بمانید! زعفران گیاهی است بانام satirus crous و از خانواده ی زنبق. این گیاه چندساله دارای پیاز کوچک کروی است و پوشیده شده از غشای قهوه ایی رنگ. مهمترین خواصزعفران: 1. کبد را تصفیه و قوی می کند. 2. آرامش بخش و خواب آور است. 3. کلیه را پاک می کند. 4. سرفه را رفع می کند. 5. ضد تشنج است. 6. و بالاخره اگر می خواهید همیشه شاد و و خندان باشید، زعفران بخورید.! نکته: مصرف زیاد زعفران باعث بیماریهایی نیز می شود. موضوع مطلب : دست و دل دیروز از یه کسی شنیدم که ((دست وقتی می لرزه که دل به لرزه درآید.)) راست، اولش این جمله مثل جمله های دیگه برام عادی بود ولی بعد که یه کمی با خودم فکر کردم دیدم که درسته. با خودم مرور کردم که چه موقع هایی دستام می لرزه؟ فهمیدم همون وقتایی که دلم قبلش لرزیده! شماهم به این جمله فکر کنین!! بله، با شماها هستم. کمی از فکرای روزمره و... رها بشین. کمی به خودتون بیاین. از این دود و دم و هوای آلوده جدا بشین. به این جمله فکر کنین که دست وقتی می لرزه که دل بلرزه ! جمله ی خوبیه ( البته به نظر من!) دل هم وقتی از درون مرتعش می شه اثراتش رو تو دستها بروز می ده! موضوع مطلب : دوشنبه 86 مرداد 22 :: 11:27 صبح :: نویسنده : سمیرا به نام خدا سلام لحظه ها تون خوش. گنجشک و مهتاب امروز گنجشکی که روی شاخه ی درخت نشسته بود وبه چیزی جز مکان وخوراک فعلی خود فکر نمی کرد! دیشب با مهتاب راهی شده بود. اون دوتا پا به پای هم می رفتند واز هم، برای هم می گفتند! اون دوتا خسته نمی شدند و این شاید بخاطر خوش سفری مهتاب بود ویا آوازهای رنگارنگ گنجشک کوچولو. مهتاب از خودش می گفت که تا حالا به جز گنجشک با چه کسای دیگه همسفر شده. مهتاب با ابرهای آسمون همیشه همسفره! و شاید این هم یه قول و قراریه بین ابرها با مهتاب!اونا هیچ موقع همدیگر رو تنها نگذاشتن. مهتاب تقریبا با همه همراه شده! دل مهتاب خیلی بزرگه شاید به قدر آسمونا والبته خیلی هم مهربونه! مهتاب گاهی وقتا به زمینی ها یه چشمک کوچولو می زنه واین چشمک همراه با یه چیزیه! اون(مهتاب) با چشمکش به زمینی ها میگه که من با شما هم هستم (گفتم مهتاب مهربونه ها) اون می گفت که اگه دوست دارین بیاین با من همسفر بشین. دیشب ابرهااعلام می کردن که همسفر مهتاب امشب کیه؟ که همون گنجشک کوچولو با خوشحالی گفت: من. خیلی ها دوست دارن که با مهتاب ما همسفر بشن! و ما هم تو این چند روزه تصمیم گرفتیم که همسفر مهتاب بشیم.!! همسفریها روزگار بر وفق مرادتان! موضوع مطلب : آخرین مطالب پیوندهای روزانه نویسندگان سمیرا (40)
آمار وبلاگ بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 74124
|
|