سفارش تبلیغ
صبا ویژن
همسفرمهتاب
سه شنبه 86 بهمن 30 :: 9:15 صبح ::  نویسنده : سمیرا

آن زمان که از همه ی عالم

خسته و دلشکسته ام

و به هیچ کسی امید ندارم

تا درد دلم رابرایش بگویم

و مرا یاری کند تا

راه را از بی راهه ها بشناسم

حسی در وجودم باسکوت خود فریاد می زند!

که کسی هست

همسفری هست

که تو را تنها نخواهد گذاشت.

فریاد می زد

اگر تو جانزنی او نیز همواره تا آخر راه با تو است.

راه را نشانت می دهد و منتظر می ماند تا

                 به مقصد برسی.

هیچ گاه تو را رها نمی کند.

و ندا سر می داد:

که مهتاب زندگی ات خواهد شد و به ظلمت های زندگی ات

روشنایی می بخشد.

و باز فریاد می زد

در آن زمان که همه جا را تاریکی فرا گرفته

او چراغ راهت خواهد شد.

پس چرا به سراغش منی روی؟؟

و من در این سؤال بودم که

او کیست؟

که اگر بخواهم همسفرش می شوم و

او مهتاب زندگی ام

و من با وجود تو فهمیدم که

تو آن بهترین، اولین و آخرین کتاب زندگی ام خواهی شد

و من می خواهم که

همسفر مهتاب شوم.

خدا کند که تا به مقصد برسم

همسفر خوبی برایت باشم

ای مولای من

همه دوست دارند

همسفر مهتابی چون توی مهتاب شوند.

    چون تویی که روشنایی را به زندگیمان می بخشی.

 




موضوع مطلب :