همسفرمهتاب
دوشنبه 86 مرداد 22 :: 11:27 صبح :: نویسنده : سمیرا به نام خدا سلام لحظه ها تون خوش. گنجشک و مهتاب امروز گنجشکی که روی شاخه ی درخت نشسته بود وبه چیزی جز مکان وخوراک فعلی خود فکر نمی کرد! دیشب با مهتاب راهی شده بود. اون دوتا پا به پای هم می رفتند واز هم، برای هم می گفتند! اون دوتا خسته نمی شدند و این شاید بخاطر خوش سفری مهتاب بود ویا آوازهای رنگارنگ گنجشک کوچولو. مهتاب از خودش می گفت که تا حالا به جز گنجشک با چه کسای دیگه همسفر شده. مهتاب با ابرهای آسمون همیشه همسفره! و شاید این هم یه قول و قراریه بین ابرها با مهتاب!اونا هیچ موقع همدیگر رو تنها نگذاشتن. مهتاب تقریبا با همه همراه شده! دل مهتاب خیلی بزرگه شاید به قدر آسمونا والبته خیلی هم مهربونه! مهتاب گاهی وقتا به زمینی ها یه چشمک کوچولو می زنه واین چشمک همراه با یه چیزیه! اون(مهتاب) با چشمکش به زمینی ها میگه که من با شما هم هستم (گفتم مهتاب مهربونه ها) اون می گفت که اگه دوست دارین بیاین با من همسفر بشین. دیشب ابرهااعلام می کردن که همسفر مهتاب امشب کیه؟ که همون گنجشک کوچولو با خوشحالی گفت: من. خیلی ها دوست دارن که با مهتاب ما همسفر بشن! و ما هم تو این چند روزه تصمیم گرفتیم که همسفر مهتاب بشیم.!! همسفریها روزگار بر وفق مرادتان! موضوع مطلب : آخرین مطالب پیوندهای روزانه نویسندگان سمیرا (40)
آمار وبلاگ بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 74178
|
|