سفارش تبلیغ
صبا ویژن
همسفرمهتاب
جمعه 86 شهریور 2 :: 2:24 عصر ::  نویسنده : ریحانه بدیعی نیا

دلم را سپردم به بنگاه دنیا

و هی آگهی دادم اینجا وآنجا

و هر روز برای دلم مشتری آمد ورفت

و هی این و آن

سرسری آمد و رفت

ولی هیچ کس واقعا

اتاق دلم را تماشا نکرد

دلم قفل بود 

کسی قفل قلب مرا وا نکرد

یکی گفت:

چرا این اتاق پر از دود آه است؟

یکی گفت:

چه دیوارهایش سیاه است!

یکی گفت :

 چرا نور اینجا کم است؟

و آن دیگری گفت:

و انگار هر آجرش از غصه و  ماتم است

و رفتند و بعدش ،دلم ماند بی مشتری

و من تازه آن وقت گفتم :خدایا تو قلب مرا می خری؟

و فردای آن روز خدا آمد و توی قلب من نشست

و در را به روی همه پشت خود بست

و من روی آن در نوشتم

ببخشید دیگر برای شما جا نداریم

از این پس به جز او کسی را نداریم




موضوع مطلب :