سفارش تبلیغ
صبا ویژن
همسفرمهتاب
چهارشنبه 86 مرداد 31 :: 10:20 صبح ::  نویسنده : ریحانه بدیعی نیا

دست

روزی او را دیدم که نشته بود و فکر میکرد.پرسیدم به چه می اندیشی؟او با چشمانش به دستانش اشاره کرد و برایم گفت:"در کار دست حیرانم.وقتی با کسی آشنا می شوم ،او به منظور دوستی پیش می رود و دست آشنایم را می فشارد.زمانی که با کسی دشمن می شوم،او به سرعت خود را مشت میکند و آماده ی پیکار میشود.هم در دوستی پیش قدم است هم در دشمنی.هدیه ها را او به دوستانم پیشکش میکند.هنگام که روزی ام را میجویم ،او آن را می یابد .وقتی شرمگین میشوم ،او صورتم را میپوشاندو زمانی که پروردگارم را میخوانم،به آسمان اوج میگیرد.با این همه تنها زمانی قادر است این ها را انجام دهد که خالی باشد .وگرنه کاری از او بر نمی آید"

 

 درحسرت باران

مردی از شهری که در آن باران نمی بارید به شهری که در آنجا همیشه امید به بارش باران وجود داشت مهاجرت کرد و به انتظار نشت.بالاخره روزی فرا رسید که سیاهی ابرها در آسمان نمایان شد . فکر اینکه بارش باران را خواهد دید و نوازش قطرات آن را بر سر و صورت خود لمس خواهد کرد و بوی خاک باران خورده را احساس خواهد کرد،او را به وجد آورده بود.

بارش باران شروع شد و او مشتا قانه به خیابان دوید تا رویایش تحقق یابد . اما در این هنگام مردی که از کنار او می گذشت به او  نزدیک شد و چترش را بالای سر او گرفت تا خیس نشود ،هنگامی که هر دو زیر چتر قرار گرفتند  و با هم، هم قدم شدند ، تازه وارد از هوای بد می نالید و مرد با حسرت به باران می نگریست واشک می ریخت

 

 عجیب است

سر بالایی:"آدم ها وقتی با من مواجه می شوند و مجبور می شوند من را بپیمایند ،شکایت میکنند اما من در ازای انرژی که مصرف میکنند به آنها انرژی میدهم. چگونه این را نمیدانند؟"سر پایینی:"نمی دانم . ولی آنها انرژی را که تو به آنها می دهی در مواجهه با من از دست میدهند و با این حال مرا بیش تر از تو می پسندند."

 

خون واشک وخاک

مرد با بازوی خونین از جنگ بر گشت . زن به پیشوازش شتافت ،پیشانی اش را بوسید و به مداوای زخمش پرداخت .در آن لحظه قطره ای خون از بازوی مرد و اشک چشم زن در خاک کنار هم غلطیدند .خاک از اشک پرسید "تو چرا بی رنگی؟"اشک پاسخ داد:"من حاصل عشقم و عشق بی رنگ است"آنگاه خاک از خون پرسید" تو چرا پر رنگی؟" خون جواب داد:"من نماد غیرتم و اگر پر رنگ نباشم عشق به من اعتنایی نخواهد کرد "

 

 

 




موضوع مطلب :